دليل اين مشكل روانى روشن است، زيرا اولاً تا انسان وارد چيزى نشده، پيوسته در پريشانى و وحشت به سر مىبرد و چه بسا روزها و هفتهها اين درد و رنج ادامه يابد؛ اما هنگامى كه خود را در آن افكند، ممكن است در چند دقيقه وحشتش پايان يابد.
ثانياً تا انسان به سراغ مطلبى كه از آن مىترسد نرود، احتمالات گوناگون مىدهد كه بسيارى از آن احتمالات بيش از واقعيتى است كه در آن امرِ مخوف وجود دارد. به همين دليل درد و رنج انسان افزايش مىيابد.
از اين رو بعضى از علماى اخلاق در كتب اخلاقى براى درمانِ رذيله ترس پيشنهاد مىكنند انسان در صحنههاى رعبآور وارد شود؛ مثلاً بعضى از خوردن دارو يا تزريق آمپول وحشت دارند؛ اما هنگامى كه چند بار آن را انجام مىدهند، وحشت آنها به كلى فرو مىريزد.
يكى از فلسفههاى انواع تمرين و رزمايشهاى نظامى نيز زدودنِ آثارِ ترس از جنگ از دلهاى سربازان و افسران و فرماندهان است.
سعدى در گلستان خود داستانِ زيبايى در اين زمينه نقل مىكند. مىگويد: پادشاهى با غلامى عجمى در كشتى نشست، و غلام هرگز دريا نديده بود و محنتِ كشتى نيازموده. گريه و زارى درنهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندان كه ملاطفت كردند، آرام نمىگرفت و عيشِ مَلِك از او منغّص بود. چاره ندانستند. حكيمى در آن كشتى بود. مَلِك را گفت: اگر فرمان دهى من او را به طريقى خاموش گردانم. گفت: غايتِ لطف و كرم باشد. بفرمود تا غلام را به دريا انداختند. بارى چند غوطه خورد، مويش گرفتند و پيشِ كشتى آوردند و به دو دست در سُكانِ كشتى آويخت. چون برآمد، به گوشهاى بنشست و آرام يافت. مَلِك را عجب آمد، پرسيد: در اين چه حكمت بود؟ گفت: از اول محنتِ غرقه شدن ناچشيده بود و قدرِ سلامتِ كشتى نمىدانست. قدرِ عافيت كسى دارد كه به مصيبتى گرفتار آيد.
بسيار مىشود كه انسان به علتِ اينگونه وحشتها به سراغِ كارهاى مهم نمىرود و در واقع اين ترس، مانعِ بزرگى بر سرِ راهِ كارهاى بزرگ مىشود.
انتهای خبر/

